به تمام دوستان دوران دلتنگی و ثانیه‌های دل‌گیر

در ساعت هشت و بیست، در اوج خستگی، با بی‌خیالی ِ تخت، دراز کشیدم روی تختی که دراز کشیدن روی آن حتی در اوج خستگی، تا قبل از ساعت 10 جرم بود و مستوجب عِقاب! دوستان، یکی‌یکی، دور و بر، در رفت‌وآمد، سعی می‌کردیم شرایط نامراد دایوِرت باشد. بود یا نبود؟ نمی‌دانم. محمد معتقد بود عاشقانه‌ترین آهنگ «کی اشکاتو پاک می‌کنه‌»ی اِبی است؛ مهدی، خشتک پاره‌اش را می‌دوخت و در نخ داریوش بود، مثلن «تو اون شام مهتاب». این آهنگ‌ها را که زمزمه می‌کردیم، برای مجردها، بیشتر، مُسکنِ درد بود و برای ما متاهل‌ها، نیشتر به دردهای ساکن. عاشقانه‌تر از «مرا ببوس ِ» ویگن نشنیده‌ام تا کنون...

یا با توام
یا با دوری تو...